#یاوران_زینب
بانزدیک شدن به اربعین شده ورد زبانم، کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم
ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم
شبیه رباب و سکینه، برای شما بی قراریم
ازین سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم
فدایی زینب، پر از شور و عشقیم
اگر که خدا خواست، بزودی دمشقیم لبیک یابن الزهرا…
خیلی دلم هوای اربعین پای پیاده کربلا خواست، یکی یکی دوستانم حلالیت طلبیده که عازم کربلایم بغض و حسرتم را فرو خورده دلم را همراهشان رهسپار میکنم آهی از عمق وجود میکشم که اربعین قسمت خوبان شد و من جا مانده ام ،رفیقام یکی یکی رفتن و تنها مانده ام.
(پیاده روی اربعین حرکت عشق و ایمان است.
ما هم از دور نگاه می کنیم و غبطه میخوریم، گرچه دوریم به یاد تو سخن میگویم بعد منزل نبوددر سفر روحانی )فدای رهبرم که سخنانش آرامش بخش روح و جانم است.
دوستانم که راهی شدند شکی ندارم برات کربلایشان را از امام رضا علیه السلام گرفتند.آخر خیلی وقت نبود تک تک شان از زیارت امام رضا علیه السلام برگشته بودند.به دلم یقین شده از مشهد بایدبرات کربلا گرفت .
#دلنوشته
#به_قلم_خودم
#یاوران_زینب(س)
موضوع: "بدون موضوع"
#به_قلم_خودم
خورشید روی طلوع کردن نداشت. رنگ از رخسارش پریده بود. بی سبب نبود شب، ماه از شرم، ابرهای سیاه را به روی خود کشید. فاجعهای در راه بود. ماه نمیتوانست نظارهگر ضربه خوردن کاملترین انسان روی زمین باشد. در وصف او همین بس که در خانه خدا چشم به جهان گشود و در بهترین ماه و بهترین شب در خانه خدا به شهادت رسید.
از آسمان غم میبارد، شهر کوفه را سکوت مرگباری فرا گرفته، کوفه شاهد ضربت خوردن مرد عدالت بوده. و شاهد غربت هایش.
مگر علی چه کرده بود که سزاوار شمشیر زهرآگین شد؟
خورشید طلوع نکن، که علی را در حال نماز وسجده فرقش را شکافتند و شیعیان یتیم شدند.
علی جان آن لحظه که زمین و زمان التماس می کرد که راهی مسجد کوفه نشو از مرغابی گرفته تا دستگیره در، اما تو ندای فزت و رب الکعبه سر دادی. مولای من آن لحظه که در، لباست را گرفت و مانع رفتنت شد چه بر دلت گذشت؟ به گمانم گفتی ای در تو چرا؟
تو که میدانی سی سال است که غم در و دیوار مرا کشته.
هر چه میکشم از در است تو دیگر مانع من نشو. تو خوب میدانی مردم با من چه کرده اند.
بمیرم برایت مولا که از مردم کوفه، خون دل خوردی و لب به نفرین باز نگشودی.
آقا این روزها دل نگران فرزندت هستم، او هم گرفتار امتی سخت فراموشکار و درگیر دنیا است. او که منتظر ۳۱۳ یار واقعی از میان میلیونها شیعه هست!
مولا جان به حق این شبهای قدر دعایمان کن که مانند مردم غفلت زده کوفه نباشیم! منتظر و یار واقعی امام زمان خود باشیم.
طعم تلخ بی علی بودن امروز هم احساس میشود.
#به_قلم_خودم
در سال سوم هجرت در شب نیمه ماه رمضان رخ به زمینیان نمودی در حالی که ماه مبهوت ماه زمینی ما بود. با آمدنت خانه علی و فاطمه را روشن نمودی.
توبهار را در نیمه ماه رمضان آوردی.
با آمدنت علی جان دوباره گرفت. با آمدنت بخشندگی و کرامت اوج گرفت! با آمدنت نور هدایت در دلهایمان زنده شد و غربت از تهایی در آمد.
ای امام مجتبی،ای برادر حسین، ای غم سیلی در سینه خوش آمدی.
ای کریم اهل بیت حاجت بهانه است… من تشنه رفاقت و همنشینی با تو را دارم.ای دومین امام شیعیان تو که دو بار تمام اموالت را در راه خدا بخشیدی. اما هنوز درس نشده برای ما، برای مایی که از ذره ای ببخشش هراس داریم. میگوییم اگر ببخشیم فردایمان چه میشود.
کریم اهل بیت، آری کریم اهل بیت برازنده توست، تو که کرامت و بخشندگی را به اوج رساندی. دست های نیازمان را از چشمه سخاوتت کوتاه نکن.
از بزرگواری کریم اهل بیت به دور است که هنگام نیاز کسی کرامت خود را پنهان کند و اکرام به بخل بورزد، پس دست التماس ما و دامان کریمانه تو.
پیشاپیش فرا رسیدن میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک.
#انتظار_فرج
دلم هواتو کرده سلام مولای من، سلام انتظار منتظران،
مولای من کاش می شد واژه ها را شکست و انتظار را تفسیر کرد ولی افسوس… .
آقا جان جوانیم رفت و انتظار به سر نرسید، انتظار آمدنت چه سخت میگذرد.
آقا ببخش که منتظر واقعی نیستم، آقا ببخش دم از انتظار میزنم، اما گناه کردن و کوتاهی کردن هایم را کجای دلم بگذارم، اصلا آقا بیا خسته ام از گناه، خسته ام از ظلم جهانیان همه در خواب غفلتیم بیا، بیا و خواب را از چشمان غفلت زده مان ببر!! بیا که مظلومان به خاک و خون نشسته اند، بیا که از کشتن دختر بچه هشت ماه عبایی ندارند!!!!
میدانم که با انتظار و همدلی و دعا می آیی.
جنس انتظار تو ماه رمضان فرق دارد ،آقا بیا که شب های قدر با تو معنا میشود.
بیا که جهان تشنه حضور تو است!!!!
ذکر اللهم عجل لولیک الفرج شده ذکر روزها و شبهای من … آقا بیا بحق این ماه مهربانی و مهمانی و شبهای قدرش.
تعجیل در فرج آقا امام زمان علیه السلام صلوات.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
#به_قلم_خودم عمر عجیب تند می گذرد وقتی به روزهایی که با سرعت برق می گذرند نگاه می کنیم می بینیم عمر چنان می گذرد که متوجه گذر روزها،ماه ها و سالها نمی شویم. اما زمانی که گناه می کنیم انگار دنیا قراراست همیشه همین طور ثابت بماند ما هم همیشه جوان هستیم و دنیا ناتمام. چرا در لحظه گناه به گذر عمر و تمام شدن فرصت و پایان راه دنیا و روز حساب فکر نمی کنیم؟ در اطراف زندگی مان چند نفر مهلت زندگی دنیایشان تمام شده و رهسپار دنیای ابدی شده اند. همه این افراد هم پیر نبوده اند که. اتفاقا اکثرشان جوان بوده اند. نمونه اش دختر عمویم که جوان بود و همراه مادر پیرش زندگی می کرد. خیلی ها می گفتند: «بنده خدا اگر مادرش فوت کند تنها می شود. آواره! خدا یک بخت خوب نصیبش کند تا مادرش زنده است.» هیچ کس فکرش را نمی کرد که او زودتر از مادرش برود آن هم با بیماری که یک آن خودش را نشان داد و فرصتی برای درمان نمانده بودکه بیشترش هم در کما گذشت. با این تصادفات جاده ای، سقوط هواپیما، برخورد قطار و کشته های بیشمارشان هم به خودمان نمی آیم. این ها مثل تابلوهای کاهش سرعت هستند تا کمی توقف کنیم. برگردیم به عقب و از فرصت های باقی مانده استفاده کنیم.